مصاحبه برنامه صندلي داغ با دكتر دهمرده

متن كامل مصاحبه برنامه صندلي داغ با دكتر دهمرده

مصاحبه برنامه صندلي داغ با دكتر دهمرده 

 

 

پخش سراسری

 

تاريخ: جمعه ۱۸ فروردين ۱۳۸۵

مجري برنامه: با نام و ياد خدا ، سلام عرض ميکنم ، امشب استاندار بسيار بسيار خوبي را از يک استان بسيار معروف تاريخي ، استاني که همه ما يک نگاه پر از تعصب راجع به آن داريم استاني که حقش خيلي بيشتر از اين چيزي است که ديده ميشود . به سراغ جناب آقاي دکتر حبيب ا . . . دهمرده استاندار محترم استان سيستان و بلوچستان رفتيم ، عرض سلام و اردات ميکنم .

- سلام عرض ميکنم خدمت شما و بينندگان عزيز

* لطف کرديد به برنامه خودتان تشريف آورديد

- تشکر ميکنم , توفيقي است براي من

* آقاي دهمرده ! اهل کجاييد ؟

- سيستاني هستم

* اهل کدام شهر ؟

- شهر زابل

* حال ميکنيد همشهري رستميد ؟

- بله ، همينطوره

* همين را ميخواستم بگويم , استاني است که همه ما به نوعي به آن پيوسته و وابسته ايم ، يکي ، همين نمود تاريخي و به خصوص اشعار زيباي فردوسي است که به آن خواهيم رسيد .

- علاوه بر اين , يکي ديگر از افتخارات سيستان و بلوچستان ، غير از اينکه فردوسي براساس فرهنگ آن منطقه سوژه اشعار خودش در شاهنامه را ، رستم و مردانگي او انتخاب کرده که در تاريخ ايران بي نظير مي باشد ، بحث دارالولايه بودن سيستان و بلوچستان هست ، در تاريخ مشهور است در زماني که دستور داردند تا سب علي عليه السلام بر منابر بلاد اسلامي و حتي مکه و مدينه جاري شود ، مردم سيستان کارهاي بزرک و شگفتي هايي از خودشان به جاي گذاشتند و حاضر شدند ، باج و خراج و مالياتهاي سنگين بپردازند ولي سب علي عليه السلام نگويند ، در آخر هم وقتي حکومت ديد که نمي تواند مقاومت اين مردم شريف را بشکند ، به دنبال اين بود تا ببيند که اين قوم در چه زمينه اي حساسيت بيشتري دارند ، زن در خانواده آن موقع و الان جايگاه ويژه اي در سيستان و بلوچستان داشته و دارد ، پس آ«ها را بين دو گزينه مختار گذاشتند ، يا سب علي عليه السلام بگويند و يا سر زن اکابر آنها را در ملاء عام بتراشند ، که اين بزرگواران گزينه دوم را انتخاب کردند ، بدين معنا که حاضر شدند سر زن بزرگانشان را در ملاء عام بتراشند ولي سب علي عليه السلام را نگويند و اين عزت و شرفي است براي ايران و جهان ، که چنين قومي براي دفاع از اعتقاداتشان حاضر شدند کار به جايي برسد که حتي سر زنشان را بتراشند ولي سب علي عليه السلام حتي براي يک بار بر منابر سيستان جاري نشود اين به عنوان يک ظرفيت بسيار بالا و يک افتخار بالاتر براي ايران و اسلام و آن سرزمين در تاريخ ثبت شده است .

افتخار ديگري که شايد از اين هم کمتر نباشد باز مربوط ميشود به همين خانواده ائمه اطهار عليهم السلام ، زماني که مردم سيستان شنيدند که حضرت سيدالشهداء عليه السلام را شهيد کرده اند ، مردم اين ديار دست به شورش زدند و حاکم سيستان که برادر ابن زياد بود مجبور به فرار شد ، اين هم جزيي از افتخارات استان سيستان و بلوچستان است غير از آن که فردوسي شاعر توانمند مي آيد و سوژه خود را از سيستان و براسا فرهنگ مردم اين ديار انتخاب ميکنند ، مردم آن ديار و آن استان افتخارات فراواني دارند .

* آن وقت يک چنين استاني چرا بايد محروم باشد ؟

- اگر مقداري وارد اين مقوله بشوم ، بايد اين طور خدمت شما مطرح کنم ، بزرگان ميگويند ، آينده از آن کسي است که گذشته خود را خوب بشناسد ، يک مقدار به گذشته برگرديم ، همين (( سيستان )) انبار غله آسيا نام داشته ، الان هم کارشناسان آن را به عنوان (( هندوستان کوچک )) مطرح ميکنند ، آن هم به خاطر تنوع آب و هوايي که در آنجا وجود دارد .

مستحضريد که استان ما 1300 کيلومتر مرز خشکي و 300 کيلومتر مرز آبي با کشورهاي افغانستان و پاکستان و حوزه هاي ديگر دارد ، شعاري که ما براي استان انتخاب کرديم ، (( استعداد پنهان ، محروميت آشکار )) است ، يعني استعدادهاي آن پنهان مانده ولي محروميت هاي آن قدري برملا شده است ، به عبارت ديگر ، مثالي که من هميشه براي استان مطرح و از آن ياد ميکنم ، استان سيستان و بلوچستان مثل طاووسي است که اکثر افراد پاهاي زشت آن طاووس را ميبينند و پرهاي زيبايش را نمي بينند ، ما اعتقاد داريم و تمام تلاشمان براين است که اين موجود را با هم معرفي کنيم ، هم پرهاي زيبا را ببينند و هم پاهاي او را ، استان ظرفيت بالا و استعدادهاي بسيار زيادي دارد , همسايه بودن با افغانستان و پاکستان يک نقمت نيست ، بلکه يک فرصت است ، بستگي به اين دارد که ما چگونه به مساله نگاه کنيم ، مي توانيم اين فرصت را به يک نعمت تبديل کنيم ، مشروط به اينکه با مسايل به صورت علمي ، منطقي و کارشناسي برخورد کنيم ، شما ملاحظه مي فرماييد که ما ارزان ترين مسير ترانزيت کالا از چابهار به ميلک زابل را داريم ، در همين رابطه و براي بازسازي افغانستان ، چند سال قبل سميناري بين المللي در ژاپن تشکيل شد ، در آنجا يکي از راههاي خوب و در واقع مناسب ترين و امن ترين مسير ترانزيت کالا به افغانستان ، مسير چابهار- ميلک زابل به افغانستان و کشورهاي آسياي ميانه معرفي گرديد .

برخلاف ساير بازارچه ها يا مناطق آزاد و ويژه که ما درصد زيادي در آنها واردات داريم ، در اينجا مسئله برعکس است ، ما مي توانيم در مرز افغانستان ، حدود 80% صادرات داشته باشيم . از مطالب بسيار پايين تا بسيار پيشرفته ، از کبريت بگيريم تا کالاهاي بسيار ديگر را مي توانيم صادر کنيم ، مقام معظم رهبري در سفري که به آن استان داشتند فرمودند ، اگر اين مسير ترانزيت کالا از چابهار به ميلک زابل شکل بگيرد ، جنوب شرق ايران متحول ميشود ، اين يکي از ظرفيت هاي بسيار ساده در آنجاست که اگر ما روي آن کار کنيم ، اگرسرمايه گذاري کنيم جواب هاي بسيار بالايي ميگيريم البته بايد به يک نکته توجه داشته باشيم ، من هميشه بر اين نکته اصرار دارم که بايد با مسايل استان به صورت علمي و کارشناسي برخورد شود .

* آيا شما تصميم داريد طوري کار کنيد تا وقتي که چهار سال ديگر وزير شديد و يا نشديد ، اما به هر ترتيب استاندار بعدي آمد ، بگويد ، دم آقاي دهمرده گرم ، ميراثي براي ما گذاشت که حالا ميتوانيم ادامه بدهيم و مردم هم بپذيرند ؟

- عرض شود که به مطلب زيبايي اشاره فرموديد ، من در اول عرايضم مطرح کردم که آينده از آن کسي است که گذشته را خوب بشناسد ، حالا يک قدري گذشته و کارهاي خودم را مرور ميکنم و بعد هم مطرح خواهم کرد که بنرامه چيست و چه بايد بکنيم که مردم بدانند و اميدوار شوند .

من هميشه به دنبال مدل بودم ، در زندگي من غيرممکن اصلاً معنا نميدهد ، حالا برميگردم به زندگي خودم ، تعداد زيادي از مردم استان سيستان و بلوچستان و مردم ايران بنده را ميشناسند ، من شعار نميدهم و حرف نميزنم ، از همين استعدادها مطرح ميکنم ، در هر قسمتي که وارد شويد استان سيستان و بلوچستان استعدادهاي بسيار بالايي دارد که بايد شکوفا شود ، مطلبي را خدمت شما عرض کنم ، مستحضريد که از نظر ضريب هوشي مردم استان سيستان و بلوچستان بالاترين ضريب هوشي را دارند و اين را هم بنده نمي گويم ، بلکه سازمان يونسکو تحقيق کرده است ، مدتي قبل بنده رييس دانشگاه سيستان و بلوچستان بودم در حدود سالهاي 70 ، آن موقع در تهران سمينار روساي دانشگاه ها برگزار شد ، تعدادي از بزرگواران از مجلس و جاهاي مختلف حضور داشتند من هم در مراسم افتتاحيه صحبت و همين مطلب را مطرح کردم که استان سيستان و بلوچستان بالاترين ضريب هوشي را داراست . البته آن وقت کل ديپلمه هاي رياضي فيزيک استان ، يک مرتبه ديگر تکرار ميکنم که خوب توجه فرماييد ، تمام آنها حدود 70 نفر بودند ، يعني از استان با آن عريض و طويلي، کل ديپلمه هاي رياضي فيزيک در سال 68 ، هفتاد نفر بودند ، تعداد کل رشته هاي دانشگاه سيستان و بلوچستان که من هم مسئولش بودم , بسيار اندک بود حالا با اين شرايط وقتي من مطرح کردم ، بالاترين ضريب هوشي را دارا هستيم ، يکي از بزرگواران که بعداٌ وزير شد ، آن موقع رييس کميسيون برنامه و بودجه مجلس بود و البته الان بسيار با هم صميمي هستيم ، ايشان مطرح کرد که ، بله آقاي دکتر دهمرده بالاترين ضريب هوشي را دارند ، اما در توزيع موادمخدر ، خيلي به من برخورد ، من نسبت به آن ديار تعصب داشته و دارم ، آمدم و براي اينکه اثبات کنم که مردم اينجا بالاترين ضريب هوشي را دارند ، يک دبيرستان شبانه روزي در آنجا داير کردم ، حداقل ها را برايشان فراهم کرديم ، امکانات رفاهي از قبيل شام ، ناهار و صبحانه رايگان ، خوابگاه و حتي معلم خوب از تهران انتخاب کرديم ، کار به جايي رسيد که ظرف مدت دو سال از همين دبيرستان شبانه روزي دانشگاه سيستان و بلوچستان80 نفر در رشته پزشکي قبولي داديم ، اعداد را با هم مقايسه کنيد ، دو سال قبل کل ديپلمه هاي رياضي فيزيک استان 70 نفر بودند ، دو تا سه سال بعد فقط بچه هاي دبيرستان دانشگاه سيستان و بلوچستان يعني بچه هاي همان ديار ، 80 نفر در يک سال پزشکي قبولي دادند ، اين موفقيت سبب و سندي شد که براي کل ايران به عنوان يک مدل و الگو مورد قبول واقع شود و استان هاي محروم ديگر ک÷ي برداري کردند ، البته بعد مجوز هم به ما دادند و نتيجه اين شد که امروز 25 هزار دانش آموز در همان دبيرستان هاي شبانه روزي يعني همان مدلي که ما ايجاد کرديم درس ميخوانند ، پس وقتي ما صحيت از بالاترين ضريب هوشي ميکنيم ، اگر امکانات آموزشي را فراهم نکنيم مطمئن باشيد که اين انرژي از بين مي رود ، اگر درس و مشق فراهم نشود ، تک تيرانداز ميشوند عليه نظام مي ايستند و جاده بند مي آورند ، بستگي به ما دارد که چطور به مسئله نگاه کنيم ، من عادت کردم هميشه مسئله به وجود بياورم ، مسئله را حل کنم و صورتش را پاک نکنم ، يک مثال برايتان مطرح کنم ، رودخانه سند پلي داشت که هر سال 30 نفر روي آن خودکشي ميکردند ، بزرگي آمد ، فقط دستور داد رنگ پل را عوض کنند ، رنگ شادي زدند ، 30 نفر در سال به 3 نفر تبديل شد به اين نکته دقت کنيد ، دستور نداد پل را تخريب کنند ، مسئله را به صورت علمي حل کرد .

ما يک برنامه علمي طراحي کرديم طوري که در مدت کوتاهي 4 دانشگاه دولتي در شهرهاي ايرانشهر ، چابهار و زابل داشته باشيم ، کار به جايي رسيد که همان دانشگاهي که در آن روز 4 تا رشته بيشتر نداشت و تعداد دانش آموز کل استان هم آن بود ، امروز که من خدمت شما هستم فقط دانشگاه زابل بيش از 12 هزار دانشجو دارد ، آن موقع رشته هاي ما به 10 تا نميرسيد و الان صدها رشته و همچنين بالاترين نسبت دانشجو به جمعيت را در شهر زاهدان داريم ، يک شهر دانشگاهي ، بنابراين ، به صورت علمي برخورد کرديم ، آن استعدادهايمان را شکوفا کرديم و آن ضريب هوشي را در اين مسير بکار گرفتيم .

* جناب آقاي دهمرده فارغ التحصيل چه رشته اي هستيد و از کجا ؟

- ديپلم ، ليسانس ، فوق ليسانس و دکتراي من رياضيست ، ليسانس از اصفهان ، فوق ليسانس و دکتري از آکسفورد انگلستان

* چطور شد يک بچه اهل يک روستا با يک بورسيه آکسفوردي راهي انگليس شد ؟

- عرض شود توي زندگي ، بنده هيچ وقت غيرممکن را قبول ندارم ، هميشه با مسايل طوري برخورد مي کنم که همه اينها قابل حل است تصميم من يک مقداري مربوط ميشد به مشيت و لطف الهي ، زماني که ديپلم گرفتم و البته ديپلم گرفتن من هم خيلي سخت بود ، روستاهاي سيستان در آن موقع اصلاًٌ مدرسه نداشت به طوري که بنده تا ديپلم گرفتن چندين مدرسه و روستا را عوض کردم ، نهايتاً ، به محض اينکه من ديپلم گرفتم مواجه شدم با خشکسالي 1350 ، مردم سيستان کوچ کردند ، خيلي تحت تاثير قرار گرفتم ، با خودم گفتم چه بکنم که بتوانم مشکلي از اين مردم را حل کنم ، دنبال اين بودم ، چون به شدت تحت تاثير قرار گرفتم ، آن موقع با خودم گفتم ، خدايا ، تو که نمي پذيري مردم اين جور باشند ، پس چه بکنم ؟ تصميم گرفتم درس بخوانم ، خوب درس بخوانم ، دانشمند شوم ، بزرگ شوم و مشکلات مردم را حل کنم ، بر اساس همين بود که تصميم گرفتم به هر صورتي که شده در دانشگاه قبول شوم ، وقتي دانشگاه قبول شدم خوب درس خواندم ليسانس گرفتم و دانشجوي ممتاز شدم ، از دانشگاههاي مختلف دنيا پذيرش گرفتم ، از کانادا به من بورسيه دادند ولي چون به رشته کاربردي علاقمند بودم و در آن موقع دانشگاه آکسفورد دانشگاه معروفي بود ، در ايران هم يکي دو تا دانشگاه بيشتر فوق ليسانس نداشتند ، به ناچار بورسيه آکسفورد شدم ، در آنجا فوق ليسانس و دکتري گرفتم ، براساس همان عهدي که با خداوند بسته بودم هيچ تابستاني من در انگليس نماندم ، تمام تابستانها ايران مي آمدم ، که در آنجا رسوب نکنم ، حال و هواي اروپا و آمريکا من را به خودش جذب نکند ، هميشه با خودم مشورت ميکردم که خدايا ، تو که نمي خواهي من گدا باشم ، قاچاقچي باشم ، خودت فرموردي يک قدم به طرف من بيا ، من صد قدم به طرفت مي آيم ، اين ورود زبانم بود و اينها بود که مثل يک نيروي مدام به من انرژي ميداد ، خسته نمي شدم ، شکست در مقابل من هميشه بي معنا بود و شکست ميخورد ، اين رمز موفقيتم بود ، آن بحث الطاف خفيه الهي و آن گرفتاري مردماني که با چشم خودم ديدم که چگونه آن سرزمين را ترک ميکردند هم بسيار بر من تاثير گذاشت .

* اگر قرار باشد در يک روستا زندگي کنيد غير از کشاورزي ، مزرعه داري و دامپروري کار ديگري هم بلد هستيد ؟

- همه چيز بلدم ، من به دنبال نوآوري هستم ، هميشه کارهايي ميکنم که مدل شود ، براي تائيد عرايضم بايد بگويم ، زماني که به هر دليل از دانشگاه سيستان و بلوچستان جدا شدم پيشنهاد شد رييس دانشگاه زابل بشوم ، اين دانشگاه يک دانشکده کوچک بود ، رفتم و 24 ساعته کار کردم ، روي 5000 هکتار زمين که در زابل به چاه نيمه معروف است و از نظر امکانات هم يک بيايان برهوت ، کار کردم ، در ميان مردم معروف است که اين زمين از زمان حضرت نوح به بعد آبي به خودش نديده بود ، در ابعاد مختلف کار شد ، کشاورزي با آبياري قطره اي ، نه کشاورزي زمان رستم ، نه غرقابي ، بلکه کشاورزي جديد ، انواع و اقسام کارها در آن مجموعه انجام شد شما هم ميتوانيد برويد و بازديد بفرماييد ، حتي در زمان حمله آمريکا به طالبان ، خبرگزاري هاي مختلف آمدند و در آن منطقه جاي گرفتند « بي بي سي » هم يک ساعت برنامه در رابطه با همان چاه نيمه زابل تهيه و پخش کرد ، گياهان دارويي ، کشت خارج از فصل ، باغ وحش ، پرورش شتر مرغ ، انواع و اقسام اين مسايل در همان چاه نيمه انجام شد و اين مجموعه يک مدل جديد براي توسعه شد ، تمام مسئولين محترم مملکت ، روساي جمهوري ، حتي خود مقام معظم رهبري به ما افتخار دادند ، تشريف آوردند و از آنجا بازديدي داشتند ، يک الگوي جديد کشاورزي و حتي براي زندگي ، نه براي استان سيستان و بلوچستان ، بلکه براي استانهاي شبيه سيستان و بلوچستان و حتي کشورهايي شبيه اين استان که با اين مسايل روبرو هستند .

* چند ضرب المثل را به صورت ناقص ميگويم ، شما کامل بفرماييد .

شتر را ميبرند عروسي . . .- نميدانم

سنگ بزرگ . . . - علامت نزدنه

تو نيکي ميکن و . . . – در دجله انداز

سيب سرخ . . . – تميدانم

* اولين وازه اي که بعد از اين کلمات به ذهنتون ميرسد

قايم باشک : قايم موشک بازي

منطقه محروم : وجود ندارد

دريا : ماهي

اعتياد : آدمهاي مفلوک

امروز برو فردا بيا : نميدانم

مدير : مدير ، تدبير

* اگر امروز آقاي رييس جمهور به شما حکم وزارت کشور را بدهند اولين کاري که ميکنيد ، چيست ؟

- استانداران را خوب انتخاب ميکنم .

* آقاي پورمحمدي استاندار خوبي براي استان سيستان و بلوچستان انتخاب کرده اند ؟

- ايشان انتخاب کردند ، نمي دانم

* اهل مشورت در کارها هستيد ؟

- فراوان ، حرف من و شعار من اينست ، آدم عاقل کسي است که در عقل ديگران شريک شود ، اصلاً پيامبر اسلام فرمودند ، به دنبال علم برويد ولو در چين ، اين را خيلي از افراد بد معنا ميکنند ، اسلام براي گرفتن علم و مشورت و دانش هيچ مرزي را نمي شناسد ، شما در هر زمينه اي مي توانيد از هر عنصري مشورت بگيريد ، من مثالي مطرح کنم ، همين استان سيستان و بلوچستان در سال 1350 خشکسالي شد که من به شدت تحت تاثير گرفتم و من را متحول کرد و آن هم توفيق الهي بود ، ژاپني ها را آوردند که براي منطقه چه بکنيم ؟ آنها هم آن گودالهاي چاه نيمه را با يک برنامه علمي خيلي ساده تبديل کردند به مخازن آب ، آن نقمت را تبديل به تعمت کردند که امروز 700 ميليون مترمکعب آب ذخيره سازي ميکنند که اگر همين مخازن در طول همين 7 سال خشکسالي نبود معلوم نبود که چه بلايي بر سر مردم مي آمد ، بنابراين اينجاست که ما در ابعاد مختلف روي مشورت و علم بايد سرمايه گذاري کنيم ، الان بنده اتاق فکري طراحي کردم ، به اين معنا که در ابعاد مختلف از وجود آدمهايي که تجربه اي دارند استفاده ميکنيم ، بنده اينطور عنوان کردم که اگر جاي من به عنوان استاندار بوديد چه ميکنيد ؟ در گذشته هم از مشاوره ديگران بهره هاي فراوان برده ام .

* هفته اي چند بار به تهران مي آييد ؟

- بستگي دارد ، ماهي يکبار ، بعضي مواقع هم ممکن است هفته اي دو بار ، بستگي به کارهايي دارد که در تهران داشته باشيم .

* با وزرايي که در تهران هستند به خاطر مسايل استان درگير هم ميشويد ؟

- فراوان ، بحث هاي ما خيلي جديست ، خيلي ها هم از من گله مند هستند ، چون تن صداي من طوريست که احساس ميکنند بنده فرم ديگري برخورد ميکنم ، در حالي که صداي من اينجوري هست .

* در اين چند ماهي که تشريف برديد استان ، اگر کار تازه اي انجام شده بفرماييد .

- من قبل از آن که استاندار شوم براي استان برنامه داشتم ، جاهاي مختلف مصاحبه و همين مطالب را تکرار مي کردم که اين استان ظرفيت بالايي دارد ، چه بايد بکنيم که اين استعدادها شکوفا شود ، هر چيز ساز و کار خودش را ميطلبد ، روي چند مطلب انگشت گذاشتم ، يکي همين ترانزيت کالا از چابهار به ميلک زابل ، ديگري بحث گازرساني ، صنعت و در نهايت بحث آب

خوشبختانه در سفري هم که دولت آقاي احمدي نژاد تشريف آوردند ، چون از قبل به صورت علمي کار کارشناسي شده بود ، به اکثر اينها جواب مثبت دادند و استارت کار را زديم ، گازرساني که من مطرح کردم بدان معنا نيست که شعله اي گاز به خانه مردم برسانيم تا گرمايشان را تامين کنيم ، بلکه اين ، همان گاز خامي است که از عسلويه با همان قطر 56 اينچ براي هندوستان ميرود و ما در استان از اين گاز مشتقات آن را استخراج ميکنيم ، تا استان متحول شود ، به حمدلله اين استارت زده شده است ، بحث اتصال راه آهن چابهار به شبکه ريلي کشور ، روي آب کارهاي خيلي بزرگي انجام داديم ، حرکت و استارت کار زده شده ، اميدواريم که خيلي طول نکشد که استان متحول شود و آن آرزوي من که شکوفايي استعدادهاي استان است ، متحقق شود .

* اين استان و مردم خوبش صدمات و ضربات شديدي از باندهاي اشرار و قاچاق خورده اند ، بفرماييد براي حل اين معضل چه کاري ميشود کرد ؟

- البته بحث قاچاق ، مقوله پيچيده اي است ، آنچه که براي ما مهمه اين است که ما يک برنامه کوتاه مدت ، ميان مدت و بلند مدت براي اينکار داريم ، ريشه درصدي اي اين مسايل بحث فقر هست ، براي اينکه يک انسان را متحول کنيم بايد دو شرط را فراهم کنيم ، دانايي و حداقل رفاه نسبي ، انساني که اين دو مولفه را داشته باشد هيچ وقت خطر نميکند ف هيچ وقت خودش را گرفتار کالاي قاچاق نخواهد کرد ، اما وقتي هيچ ندارد ، دست به هر کاري ميزند ، چون چيزي ندارد که از دست بدهد ، بنابراين روس معيشت مردم ، روي زندگي مردم بايد کار کنيم از سطوح پايين برنامه هاي کوتاه مدت و ميان مدت ما همان انسداد مرزهاست ، گرچه اين خيلي جواب نخواهد داد ، اما برنامه هاي ميان مدت و بلند مدت ، همان کارخانه هاي پتروشيمي و همان ترانزيت کالاست ، جابجايي ترن در آنجا يعني جابجايي دلار ، چرا من يک قاچاقچي نشدم ؟ اگر زمينه تحصيل براي من فراهم نميشد ، يقيناً من معروفترين قاچاقچي جهان بودن ، چون فوق العاده انرژي دارم ، همين حالا بسيار کم ميخوابم ، انرژي نامحدود بايد در مسير درستي مصرف شود .

سئوال تصويري : آقاي استاندار آيا کاري بوده که ميخواستيد براي مردم انجام دهيد و الا بنا به دلايلي نتوانستيد انجام دهيد؟

- بله ، خيلي مطلب دارم ، اول شروع کار هست و اينکه به همه برنامه هايي که دارم برسم يا نه مشخص نيست ، استارت کار زده شده ، دلايل متعددي وجود داره که در بعضي کارها ممکنه فقط تئوريش را ارايه بدهم و در تمامي زمينه ها موفق نشوم ، گرچه اين را آرزو نميکنم ، آرزوي من اين است که در همه ابعاد موفق بشوم .

* بالاخره اين وضعيت آب هيرمند حل شده يا قرار است حل شود ؟

- اين طور مطرح کنم ، اولاً ارزان ترين ذخيره سازي آب جهان را ما در سيستان داريم ، سيمنارهاي فراوان گذاشتيم ، خيلي جال هست که بدانيد ما قراردادي با افغانستان داريم که در سال 1350 بسته شده هر چند قراردادي منطقي نيست ، طبق اين قرارداد افغانستان بايد در طول سال در هر شرايطي يک ميليارد مترمکعب از سد کجکي آب به ما بدهد و در ازاي آن نه در گذشته و نه حالا قرار نيست ما چيزي پرداخت کنيم ، ما بر موضوع حق آبه مصريم هرچند اين عدد ، عدد منطقي نيست ، درياچه هامون به عنوان تالابي بين المللي ثبت شده و جوامع جهاني روي آن حساس شده اند که براي پايداري اين تلاب بايد علاوه بر آن يک ميليارد مترمکعب ، آب بايد به ما بدهند چون بين ايران و افغانستان مشترک هست ، حالا فرض محال ، آب نيست ، فرض براين باشد ، ما دغدغه خاطر نداشته باشيم ، چون به غلط زندگي مردم سيستان روي کشاورزي و دامپروري بسته شده ، کشاورزي و دامپروري هم به همين رودخانه بستگي دارد ، بارندگي هم بسيار کم است ، 60-50 ميلي متر در سال ، روي ديم نمي توانيم کار کنيم ، فقط از آب رودخانه هيرمند ميتوانيم ، بنابراين تغيير الگوي زندگي را مطرح کرديم ، درصدي به تجارت ، درصدي به صنعت ، درصدي هم به کشاورزي ، آن قسمت هم که به کشاورزي وابسته مي شود ، نه کشاورزي زمان رستم ، بلکه کشاورزي مدرن و جديد ، آبياري تحت فشار و . . . الگوي کشت را بايد عوض کنيم ، گندم و جو ديگر توجيه ندارد ، چرا روي انگور ياقوتي سرمايه گذاري نکنيم که با آبياري قطره اي انگور نوبري به بار مي آيد آن هم با درآمد بالا براي ايران و براي اينها برنامه داريم .

* چند تا فرزند داريد ؟

- 4 تا ، سه پسر و يک دختر ، دو تا پسرم دانشجو هستند و يک پسر و دخترم هم دانش آموز

* چقدر کردستان را دوست دارد ؟

- زياد ، خيلي زياد ، دبيرستان هاي دانشگاه بيشتر براي کردستان کار کرد ، تا جايي که دستم رسيد اعضاي هيئت علمي آنجا را تشويق کردم که استان را بسازند آن هم از طريق علمي ، روي نيروي انساني سرمايه گذاري کنند ، روي دانش ، چون اينها باعث نجات کشورهاست .

* چرا هنوز پتانسيل هاي جذب توريست در استان کامل نشده است ؟

- مثل بحث هاي مختلف ، به استان خيلي ظلم شده ، اصلاً آثار باستاني که در آن ديار وجود دارد منحصر بفرد است ، تمام باستان شناسان معروف جهان ، اسم آنجا را « لندن شرق » و « بهشت باستان شناسان » گذاشته اند ، همين بحث انيميشن که امروز روزنامه ها مطرح کرده بودند ، از آثار شهر سوخته سيستان بيرون آمد است ، اولين جراحي مغز در همان سيستان انجام شده ، شايد نظير شهر سوخته سيستان در جهان ، يک يا دو تا بيشتر نباشد ، ما اين استعدادها را داريم يعني بايد سرمايه گذاري کنيم ، شرايطي را فراهم کنيم تا مردم ايران و جهان بيايند و استفاده کنند ، صنعت گردشگري يکي از برنامه هاي اصلي من است .

* اگر در پايان صحبتي داريد بفرماييد .

- از اينکه چنين فرصتي به من داده شد که صحبت و حديثي با بزرگواران داشته باشم خيلي ممنونم .

نکته اي که ميخواهم مطرح کنم اين است ، در مرحله اول انسان بايد اميد به زندگي ، اميد به خداوند داشته باشد و بر او توکل کند ، تجربه زندگي به من آموخت اگر اراده اي باشد ، اگر با مسايل به صورت علمي و نه احساسي برخورد شود هيچ کار غيرممکني وجود ندارد ، تدبير در زندگي بزرگترين مطلبي است که نبايد فراموش کنيم ، اجازه بدهيد براي تغيير ذائقه اين برنامه يک مطلبي را پيرامون تدبير مطرح کنم .

داستان از اين قرار است که خواجه نصير الدين طوسي که براي وي احترام زيادي قائلم ، وزير هلاکوخان مغول است ، اصلاً چيز عجيبي است که در آن موقع نصيرالدين بيايد و وزير هلاکوخان مغول شود ، خواجه نصيرالدين رقيب و حسود ، زياد داشت ، در کمينش نشسته بودند تا در فرصتهاي مختلف از صفحه روزگار محوش کنند و وي را از جلوي پايشان بردارند ، اصلاً ، آدمهاي عقب مانده هميشه همين طورند ، به جاي اينکه خود ، دانش و توانمنديشان را برملا کنند ، در رقابت ، سعي ميکنند ديگران را از دور خارج کنند .

مادر هلاکوخان در شرف مرگ هست ، در اينجا خواجه رقيبي دارد کم سواد ، مي آيد و توطئه اي طراحي ميکند ، از قبل به هلاکوخان مطرح مي کند که مادر تو در حال مرگ است و چون بي سواد مي باشد جواب نکير و منکر را نمي تواند بدهد ، هلاکوخان ميگويد ، من چه کار بايد بکنم ، رقيب ميگويد ، اين خواجه نصرالدين آدم واردي است اين را همراه مادرت دفت کن تا در شب اول قبر جواب نکير و منکر را بدهد ، ظاهراً معلوم ميشود هلاکوخان به آن دنيا اعتقاد داشته و اين مطلب و توطئه برايش مقبول واقع ميشود ، خواجه نصير را احضار کرده مطرح ميکند که مادر من در شرف مرگ هست و ميداني که ميميرد ، در نتيجه راي ما بر اين تعلق گرفته که تو را با مادرمان دفن کنيم ، خواجه ميداند که اين يک توطئه ايست ، اگر بيايد و براي هلاکوخان مغول بگويد ، که هلاکوخان آن دنيا مثل اين دنيا نيست که مترجم با خودت ببري و از اين دست مطالب ، خوب ، سرش را بر باد ميدهد ، تدبير ميکند ، بسيار عالمانه ، ميگويد ، بسيار خوب آقاي هلاکوخان از تو يک سئوال دارم ، سوالاتي که نکير و منکر در آن دنيا ميپرسند از تو سخت تر است يا از مادر تو ، ميگويد ، طبيعيست که از من ، به خاطر اينکه من رييس و پادشاه مملکتم و او بي سواد است ، خواجه عنوان ميکند ، در بين دانشمندانت از من عالم تر نداري ، من را براي خوت نگه دارد تا جواب نگير و منکر را در آن دنيا و موقعي که تو بميري بدهم ، هلاکو ميگويد و براي مادرم چه کنم ؟ خواجه نصير آن کسي را که توطئه کرده بود مطرح مي کند و ميگويد که فلاني را با مادرت دفت کن و اين اتفاق تاريخي رخ ميدهد ، اين معناي تدبير است، ما بايد در استان ها تدبير کنيم .

* جداً سپاسگذارم ، امروز حداقل اين را مي توانم بگويم ، شما به روحيه من يک شادي مضاعف و وافر را بخشيديد ، خدا شما را براي اين مملکت ، براي سيستان و بلوچستان و براي خانواده تان نگه دارد ، خيلي لطف کرديد جناب آقاي دکتر دهمرده ، دست شما درد نکند ، قربان شما بروم ، خيلي محبت کرديد .

- ممنون .

برخي از نامه ها و تماسهاي مردم عزيز پيرامون برنامه

جناب آقاي دكتر دهمرده

استاندار محترم سيستان و بلوچستان

سلام عليكم

شبانگاهان روز جمعه 18/1/85 برنامه صندلي داغ از شبكه دوم سيما پخش مي شد ، تنها در منزل نشسته بودم كنترل تلويزيون دستم بود و كانالها را عوض مي كردم ، هيچ كدام از برنامه ها به دلم ننشت ، كانال دوم را زدم، لحظه اي نگاه كردم و ديدم صندلي داغ است ، اما ميهمان برنامه چهره معروف و مشهوري نبود ، كانال را عوض كردم اما دوباره ديدم برنامه جذابيت آنچناني ندارند ، يك لحظه ديدم مجري برنامه صندلي داغ مي خندد و كانال را عوض نكردم ، از شما سئوالي پرسيد كه متوجه شدم ميهمان برنامه استاندار سيستان است ، زمانيكه در مورد ضريب هوشي سيستان و تعداد ديپلمه هاي رياضي 80 نفر بودند و 2 سال بعد مدرسه شبانه روزي 80 نفر پزشكي قبولي دادند صحبت فرموديد برنامه را با دقت بيشتري نگريستم ، اما زمانيكه از برنامه تحصيلي خود سخن مي گفتيد ، گرفتن ديپلم و ورود به دانشگاه آكسفورد و اخذ مدرك دكتراي رياضي ، حساسيت من خيلي بيشتر شد و لحظه اي كه از تدبير حرف زديد ، مسئله وزارت خواجه نصير الدين طوسي و اوج تدبير يك دانشمند در يك لحظه بسيار حساس و حتي رهايي از مرگ ، از خود بيخود شدم و به شما آفرين گفتم ، مسئله اميد و توكل به خداوند و اينكه اگر انسان يك قدم در راه خدا بردارد ، متقابلاً صد قدم برداشته مي شود همه و همه انرژي مثبت و خوبي بود كه در روح من دميده شد .

آفرين بر شما و صد آفرين ، درود و هزاران درود بر شما باد .

اما جناب آقاي دكتر دهمرده ، من مي خواهم بگويم هنوز هم كه اين نامه را مي نويسم اشكهاي من جاريست و شروع آن زماني بود كه اشكها از گونه هايتان جاري شد و شما به نيكي مي دانيد هيچ اشكي جاري نمي شود مگر اينكه انسان از درون خويش احساس ديگري داشته باشد و من اين احساس را از سخنان شما دريافت كردم .

من قبلاً دريافته بودم كه هيچ سخني در دلي نمي نشيند مگر اينكه از دل برخاسته باشد و امشب بعد از مدتها سخنان شما را شنيدم و دريافتم كه به دلم نشسته است و چه زيبا هم نشست ، خوب بود و خوب هم اثر كرد .

به راستي كه چه زيبا سخن گفتيد و شگفتا كه سخن چه زيبا بود ، من نمي توانم همه حرفهايتان را تجزيه و تحليل كنم اما همه صحبت هاي شما حساب شده بود و هيچ كدام بي حساب نبود و با توجه به زمان محدود برنامه آنچه را بايد مي گفتيد ، بيان كرديد .

اما از يك چيز هم ناراحت شدم ، از يك چيز دلم گرفت ، دلم شكست و خون شد ، زيرا از خود پرسيدم چرا دكتر دهمرده و دهمرده هاي ديگري در نقاط مختلف كشور هستند و ما بايد از آنها بي خبر و بي بهره بمانيم ولي نااميد هم نشدم زيرا فهميدم هنوز دهمرده هايي داريم كه به خاطر مشكلات مردم اشكهايشان جاري مي شود .

و زمانيكه برنامه تمام شد با خود گفتم حيف ! چقدر زمانش كم بود و بلافاصله قلم و كاغذ را برداشتم و اين نامه را به خاطر سپاس و تشكر از زحماتي كه كشيده اند برايتان نوشتم .

بسيار خوشحال خواهم شد كه اگر جواب اين نامه را با دست خط مبارك خود به همراه يك قطعه عكس از دوران دبيرستان براي اين حقير ارسال فرمائيد ( البته در صورت امكان )

به اميد موفقيت و پيروزي و سربلندي و فرداي بهتر براي شما و همه اينهايي كه در روي زمين زندگي مي كنند .

بني آدم اعضاي يكديگرند كه در آفرينش زيك گوهرند

فرستنده: آقاي مهندس اسماعيل صفرزاد كليشمي (قزوين)

**********

با نام و ياد يگانه آفريدگار بي همتا

پروردگاريكه مردان بزرگ را آفريد ، با برخورداري از خلق و خوي والاي انساني مرداني با اراده پولادين كه از ناممكن ممكن ميسازند و با سلاح دانش و تدبير بستيز فقر و جهل رفته و از اين پيكار سخت و دشوار مفتخرند .

با سلام حضور استاندار محبوب و دلسوز مسئول و متعهد خود ساخته ايكه صداقت كلام و شيريني بيانش در آميخته تا علوم و دانش زمان خويش است ، جناب استاندار تأثير عميق مصاحبه شما با مجري برنامه صندلي داغ مرا برآن داشت تا احساس قلبي خود را همراه با آرزوي سلامتي براي شما و خانواده گرانقدر و محترمتان از درگاه الهي داشته و برخود ببالم كه در پهن دشت كهن ديار ايران زمين مردان بزرگي چون جنابعالي با بينش دقيق و با برخورداري از دانش روز خدمات حساب شده اي براي استان محروم كشورمان برنامه ريزي نموده ايد آقاي استاندار اين ارادتمند يك شهروند كرجي هستم كه رودش هميشه خروشان است مشكلات استان شما را نداريم ولي همه جاي ايران سراي من است از گفتار صادقانه شما بقدري خوشحال شدم و قلباً بشما علاقمند گرديده كه گوئي سالهاست شما را مي شناسم چه زيبا گفته اند سخن كه از دل برآيد لاجرم بر دل نشيند آرزو دارم مسئوليتهاي بزرگتري براي پيشرفت و آباداني كشورم به شما سپرده شود در خاتمه بسيار مشتاقم هنگاميكه براي امور اداري آن استان به مركز تشريف مي آوريد سعادت ديدار صادق ترين كسي را داشته باشم كه در صداقتش كمترين ترديدي در خود احساس نمي كنم مرا ببخشيد آنچه از نظر مباركتان گذشت ارادت خالصانه اي بود با عدم توان نگارش

فرستنده: كيامهر (كرج)

**********

باعرض سلام و احترام خد مت استاند ار محترم سيستان و بلوچستان موقعي كه در دانشگاه بيرجند مشغول تحصيل در رشته رياضي كاربردي بودم اسم شما را به عنوان رياضيداني ايثارگر و فرهيخته زيا د مي شنيدم ، بعدها كه تصوير شما را در برنامه اي تلويزيوني موقع معرفي مزرعه پرورش شتر مرغ دانشگاه زابل مشاهده كردم خدا مي داند كه چقدر شما را در دلم دعا كردم و با خود گفتم يك چنين افراد نخبه وكاربلد متفكر بايد خيلي بيشتر از اينها بوجود آيند و به اين مردم خدمت كنند ، اينجانب خيلي دوست داشتم با روحيات شما مقدار بيشتري آشنا شوم كه خوشبختانه اين آرزو با تماشاي برنامه صندلي داغ شبكه 2 به تحقق پيوست ، اشك شما موقع بيان مهاجرت اهالي سيستان به ساير استان ها مرا خيلي تحت تآثير قرار داد و آن عهد شما باخودتان مبني بر اقامت دركشورخودمان موقع تحصيلات تكميلي در فصل تابستان آن سالها واقعاً براي همه مايه ا فتخار و بالندگي است . به همين دليل تصميم گرفتم كه نامه اي به شما نوشته و از زحمات بسيار زياد و در اغلب موارد سخت و جانفرسا و در عين حال اميد افزاي شما كمال تشكر را بكنم . بنده موفقيت روز افزون شما را از درگاه خداوند متعال همواره مسألت مي نمايم و اميدوارم درخدمت رساني به تمام مردم شريف و شكست ناپذير ايران مخصوصا اهالي آن سامان همواره موفق و مؤيد باشيد ، درپايان از شما درخواست مي كنم كه اگر نامه اينجانب بدست مبارك شما رسيد به نحوي بنده را از اين امر مطلع فرماييد تا مايه پشتگرمي اينجانب باشد .

والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته

فرستنده: آقاي انصار عبدي (اردبيل)

**********

با نام و ياد پروردگار يكتا

جناب آقاي دكتر حبيب ا . . . دهمرده

ضمن عرض تحيت و عرض تهنيت بمناسبت سال نو براي آن وجود گرانقدر و خانواده محترم از درگاه احديت صحت و سلامتي و سعادت و كاميابي مسئلت مي نمايم ، اينجانب در برنامه صندلي داغ شما را ديده و سخنان پربار جنابعالي را شنيدم و بسيار احساس غرور كردم كه ايران زمين چه مردان بزرگ و انسانهاي والايي بدامن خود پرورده است سخناني كه از سياق منطقي كلام كاملاً محرز و مشخص بود كه عاري از هرگونه تصنع و ظاهرسازي است ، چنان در مستمع و بيننده تأثير مي بخشيد كه دقيقاً (( سخن كز دل برآيد لاجرم بر دل نشيند )) مصداق پيدا مي كرد و بر فكر و انديشه و روح و جان هر شنونده صاحب نظر و منصف مي نشست منجمله چنان در قلب و جان اينجانب كه دبير بازنشسته بوده و در آستانه 70 سالگي بير مي برم جايگزين شد و مجبورم كرد كه از اقصي نقاط كشور ايران اسلامي اين سطور را بخدمت تان بنويسم ، اي كاش جوانان ما بطور اعم از و تحصيل كردگان و دانش آموختگان ما بطور اخص سخنان ارزشمند و آموزنده جنابعالي را مي شنيدند ، انشاء ا . . . كه شنيدند ، آقاي دكتر من بدقت و با گوش هوش گفتارش را شنيدم مطمئناً مستمعين نااميد از زندگي و افسرده دلان ره گم كرده بدون ترديد با شنيدن سخنان شما با دريافت جهت فكر صحيح از ياس و درماندگي نجات خواهند يافت آقاي دكتر آيا اجر و پاداشي بزرگتر از اين مي توان بدست آورد ؟ آقاي دكتر اينجانب حين نوشتن اين نامه پسرم كه فارغ التحصيل دانشكده فني دانشگاه تهران مي باشد از مسافرت رسيد گفت در وصف جناب دكتر دهمرده همين بس كه در ياضي عمومي 2 كتاب نوشتند و با چشم پوشي از حق تأليف خود با كمترين قيمت با مقايسه ارزش واقعي كتاب در اختيار دانشجويان قرار دادند كه يك جلد از كتاب مورد بحث هم نصيب من شد آيا چند درصد از اساتيد ما از حق الزحمه خود صرفنظر مي كنند ؟ اي كاش مسئولين تلويزيون باز هم وسيله اي باشند تا مردم ايران بيشتر از افكار بلند و انساني بهره مند گردند آقاي دكتر قطرات اشك تعصب و نوع دوستي كه در چشمانتان حلقه زد اطمينان داشته باشيد به مثابه نوشدارويي بود كه خيلي از آلام دروني سرگشتگان واي نااميدي را شفا بخشيداز اينكه جنابعالي را بنام مورد خطاب قرار مي دهم معذرت مي خواهم آنچه سبب گرديد وقت شما را بگيرم صرفاً مقام و مرتبه والاي علمي و معنوي شماست ، مي دانم جهت ملاحظه چنين نامه هايي وقت شما تنگ است ورنه سخن بسيار است آقاي دكتر خواستم مطلب ديگري را به استحضار برسانم اينكه تلفظ هلاكو را فرهنگ معين هلاكو ذكر كرده هرچند بيان فتحه به جاي ضمه در مورد بزرگان حرجي محسوب نمي شود ، در خاتمه از درگاه ايزدمنان درخواست مي نمايم همچنان حبيب خدا باشيد كه هستيد .

با تقديم احترام

فرستنده: آقاي احمد قرباني فر (گيلان)

**********

باسمه تعالي

جناب آقاي دكتر دهمرده

استاندار محترم سيستان و بلوچستان

سلام

انشاء ا . . . همانطور كه تا حال خدمات شايسته و پرثمري براي جامعه بشريت بخصوص آن استان انجام داده و مي دهيد بيش از اين موفق و كوشا باشيد .

بشما بايد بگويند هزار مرده بلكه بيشتر چنانچه گويا مرحوم فردوسي خدا رحمتش كند گفت سياهي لشكر نيايد بكار كه يك مرد جنگي به از صد هزار ، خدمات و ابتكارات و تجارت شما كه تاكنون از خود انجام داده ايد اين بيت را مشهود است و بايد هم باشد زيرا شما از نسل رستم ، يعقوب ليث و گرشاسب هستيد احتمالاً خيلي از حقير آگاهي بيشتري داريد چرا كه حقير در مقابل آن بزرگوار پشيزي نيستم انشاء ا . . . كتاب منم تيمور جهان گشاي را مطالعه كرديد و بدانيد تيمور از هيچ پادشاهي و حاكمي نترسيد فقط از گرشاسب پادشاه زابل كه داستان واقعي و شيريني دارد حساب برد و دوست شد ، آقاي دكتر تعجب خواهيد كرد اين كيست و چه ارزشي دارد كه برايم نامه نوشته حق هم داريد حقير شما نديده و شايد نبيند فقط دو مرتبه در تلويزيون چند لحظه شما را مشاهده كرده ام يكي چند سال گويا از برنامه سلام صبح بخير ايران گويا آقاي توكلي در زابل با شما صحبت مي كردند راجع به چاه نيمه هاي زابل چنان مردانه و صادقانه و خداپسندانه پاسخ مي داديد كه حقير لذت فراوان برده و با خود گفتم چه مرداني پرافتخار در مملكت داريم خداوند به اينها عمر طولاني داده و ثمرات بيشتري نثار مملكت و ملت بنمائيد البته حقير با حاج علي خان دهمرده كه رئيس ايل در نوار مرزي طرف يزدان و كبوده بودند آشنائي و دوستي ديرينه اي داشتم بطوريكه در سال 1353 به اتفاق همسر و حاج رحمن خان رئيس ايل نهتاني كه در همان اطراف بودند باتفاق 24 نفر ديگر مراجعت از مكه معظمه به خانه حقير نزول اجلال فرمودند بنا بود فرداي آنروز تشريف ببرند بعلت نزول برف سنگين و مسدود شدن راهها پنج روز افتخار خدمت گزاري را داشتم خدا رحمتشان كند دو تائي فوت شدند .

آقاي دكتر از موقعي كه رئيس دانشگاه زاهدان بوديد از دور با شما آشنائي داشتم از اينكه از مقام دانشگاه زاهدان مسئوليت دانشگاه زابل را گويا داوطلبانه تقبل فرموده بوديد حقير خيلي لذت بردم و . . . جمعه شبي گويا 18/1/85 بود كه صندلي داغ از كانال 2 تلويزيون پخش مي شد افسوس كه از اول برنامه نديدم از جائي مشاهده كردم كه بغض در گلويتان حلقه زد حقير از شدت ذوق شادي اشك ريختم و موهاي بدنم راست شد واجب دانستم از چنين انسانهائي بايد تشكر و قدرداني شود بلكه در سطح خيلي بالائي نه شخص گمنام و هيچ و پوچ مثل حقير بياد خردساليم افتادم در سال1326 شمسي در روستاي گزيك بيرجند زادگاهم در سن 7 سالگي به مدرسه دولتي رفتم چون پدرم را از دست داده بودم و مادرم در فقر و تهي دستي فراوان روزگار مي گذراند و هيچگونه امكانات مالي نداشتيم پس از دو روز رفتن به مدرسه مدير گفت بچه هائي كه از داشتن لباس پائين و كفش و چارق محرومند بمدرسه نيايند كه شامل حال حقير هم شد و . . .

آقاي دكتر شما از چاه نيمه ها و كشاورزي قطره اي و خيلي مسائل ديگر بخصوص اطاق فكر تكلم مي فرموديد حقير مرتب احسنت مي گفتم و از شادي در پوستم نمي گنجيدم و افتخار مي كردم چنين اشخاصي در كشورمان داريم حقيقتاً جاي بسي افتخار است شما از پيشرفت علم و دانش و از چند نفر دانشجو به ارتقاء چند هزار دانشجو سخن مي گفتيد افسوس كه همه ارزش اين افكار و اين اعمال را نمي دانند و چنان در فقر فكري غوطه ورند كه انسان در تعجب محو مي شود جامعه ايكه فرهنگ غني نداشته باشد هيچ چيز ندارد آقاي دكتر درباره چند جمله كه در مدت كوتاهي ايراد فرموديد اگر سعادت ياري كند و فرصتي باشد حاضرم چندين صفحه و يا چند جمله يادداشت نمايم زيرا مي دانم چقدر صادقانه و پرمعني سخن ايراد مي كرديد .

آقاي دكتر از نظر من شما پروفسور هستيد منبعد بشما پروفسور خطاب مي كنم و دهمرده از نظر حقير همان گفته فردوسي يكصد هزار مرده مي باشيد زيرا بيش از يكصد هزار مرد كارآئي داشتيد و اشاره خواهيد داشت اعمالتان سخنان حقير را به ثبوت مي رساند شما فرموديد تمام تعطيلات را به وطنم مي آمدم كه آلوده كشورهاي بيگانه نشوم اين سخنان كاملاً واقعيت دارد و چقدر شيرين و پر ارزش مي باشد و چقدر افتخار آميز است و خيلي سخنان پرمعني ديگر آقاي پروفسور يكصد هزار مرده سخن را كوتاه مي نمايم زيرا كهولت سن لرزش دستها كم بود نور چشم و ضعف شنوايي و ساير علائم پيري بيشتر اجازه نمي دهد والا مي خواستم درباره مثال خواجه نصير و هلاكوخان هم كه به آن قشنگي بيان فرموديد مقداري قلم فرسائي كنم مي ترسم رنجش خاطر گردد و بفرمائيد اين آدم بي سر و پا كيست كه چنين مزاحم شده و . . . آقاي پروفسور من در قبال شما بسيار ناچيزم كه ادعا بكنم چون خواند الطاف مرحمت فرمود و شمار را در راس مملكت و حاكم بزرگترين استان كشور عزيز ايران قرار داده و انشاء ا . . . به مقامات بالاتري هم نائل گرديد به چند پيشنهاد اشاره مي كنم در صورت امكان قدر مغزهاي متفكر را دانسته نگذاريد از دست بروند همانطور كه در پيشرفت علم و دانش كوشا بوديد بيشتر باشيد از بين بردن موادمخدر از همه رقم حتي عدم توليد در جهان پيشنهاد كرده و جدي باشيد چقدر زيبا ولذت بخش است كشوري كه سرشار از علم و دانش تهي از همه نوع مواد مخدر ، اغلب به انسانها گوشزد مي كنم شايد هيچوقت ايران عزيز و ملت قهرمان آن اينهمه ثروت آسايش آرامش وفور نعمت و امكانات را نداشته اند خداوند بيامرزد رهبر انقلاب و توفيق عنايت بفرمايد به مسئولين مملكت كه چنين زحمات پرثمري كشيده و مي كشند انشاء ا . . . مزد آنرا از درگاه احديت بگيرند پروفسور در كوههاي استان شما درخت بنه يا خنجك زياد مي باشد اگر اين درختان پيوند پسته شود آينده خوبي خواهد داشت اگر هم نخلستانهاي استان گسترش يابد و خيلي چيزهاي ديگر كه شما و همكاران محترم آگاهي بيشتري دارند گسترش ميگو و ماهي پرورشي و . . .

آقاي پرفسور طرحهائي دارم كه به هر كجا مراجعه مي كنم مأيوس مي شوم تصميم دارم اگر سعادت ياري كند از دانه اي گندم سيلو يا سيلوها گندم از خود بيادگار بگذارم مي خواهم طرحي بدهم كشتي در اثر طوفان غرق نشود و يا اگر غرق شد با هزينه كمي نجات داده شود اگر به نامه ام و يا خودم توجه شد عمري باشد بعداً تشريح خواهد شد ، درباره اطاق فكرتان بگويم علم واقعي مي گويد اول فكر خوب بعد سخن گفتن خوب بعد انجام دادن خوب يعني همان سه كله پندار خوب گفتار خوب كردار خوب و . . . آقاي پروفسور حقير شخصي بي سواد و پيش پا افتاده اي هستم اما خيلي ها بي سواد بودند از جمله يعقوب ليث ، نادرشاه ، كريم خان زند گويا شمس تبريزي هم كه با مولوي يار و ياور بوده بي سواد بوده اما با فكر و ابتكار بوده جمله اي يادم آمد به مورچه گفتند چرا بيش از ظرفيت بار حمل مي كنيد گفت براي اينكه ابتكار دارم ، بزرگان گفته اند به درويشان نظر كردن بزرگي كم نمي گردد حقير عاشقم با اشخاص دانا و عالم رابطه داشته و از وجودشان كسب فيض كنم گويند علم سه وجب است وجب اول را انسان بخواند خودخواه مي شود وجب دوم را بخواند متواضع مي شود وجب سوم را بخواند . . . . مختصر شرح حالم را قيد نمايم در 1319 شمسي در روستاي گزيك بيرجند در خانواده اي بسيار فقير و تهي است متولد شدم هنگام تولد كوچكترين پارچه اي كه بمن پيچيده شود در خانه وجود نداشته خوشبختانه اواخر خرداد ماه بود و هوا خوب پس از چهارده ماهگي پدرم براي امرار معاش به شهر هرات رفته در مراجعت بعلت برف و سرماي شديد بين راه مراجعت تلف مي شود مرحوم مادرم كه از نسل اشرف افغان بود با سختي فراوان مرا بزرگ كرد در سال 1337 شمسي قبل از احضار سربازي مدت 36 ساعت پيش معلمي شبي يك ساعت درس خواندم و مزدش را هيزم آوردم متفرقه شركت ششم ابتدائي را گفته و به استخدام ارتش درآمدم اينك بازنشسته زندگي در حد امرار معاش دارم ، انشاء ا . . . نامه ام موجب رنجش خاطر نشده و باب ميل قرار گيرد اگر قصوري از بابت حقير بشود پوزش مي طلبم بزرگواري معذورم خواهيد فرمورد بيش از اين موجب اندوه خاطر مبارك است خداوند منان مي سپارم آرزوي موفقت بيشتري برايتان دارم.

فرستنده: آقاي محمود كاظمي

**********

به عونك يا لطيف

مطاع مكرم جناب آقاي دكتر حبيب ا. . . دهمرده

استاندار محترم سيستان و بلوچستان

با سلام و احترام و تبريك امدن بهار و نوروز و آرزوي تندرستي براي جنابعالي و خانواده محترمتان و تبريك به اهالي محترم سيستان و بلوچستان براي داشتن مسئولي چون شما در برنامه ي صندلي داغ مورخه 18/1/85 صحبت هاي شيوا و متين شما را شنيدم از فصاحت و بلاغت و از زيبائي كلامتان لذت بردم از خدمت رساني شما به مردم آن سامان شادمان شدم ، از صراحت لهجه و گفتارتان و از خلوص در بيانتان و از زحماتي كه متحمل شده ايد احساس شادماني كردم . من قاضي دادگستري شهرستان سنندج با 32 سال سابقه خدمت قضايي و هم اكنون در شعبه هشتم دادگاه تجديد نظر استان كردستان شاغلم ، اصلا“ و ابدا“ پايم به سيستان و بلوچستان و شهرهاي آن استان و زاهدان نخورده و آن محال را نديده ام و شايد هم هرگز اين سعادت نصيبم نشود كه بتوانم آن خطه را از نزديك ببينم – اما با توجه به گفتگوي شما با آقاي نجفي – مجري برنامه صندلي داغ از اينكه استانداري تا اين اندازه ، استاد ، بصير و مشتاق به خدمت و آشنا به دردهاي مردم آن سامان سكان امور استان سيستان و بلوچستان را در دست دارد خدارا شكر كردم و برخود وظيفه و فرض دانستم به وسيله اين نامه از زحمات و تلاش شما تشكر و سپاسگزاري كنم و برايتان آرزوي عاقبت به خيري و سلامت و موفقيت كنم . از اينكه بي مقدمه و بدون هيچ سابقه آشنايي وقت شما را گرفتم و با اين نامه مزاحم شما شدم پوزش مي خواهم .

فرستنده: آقاي بيگي (كردستان)

**********

بنام خدا

26/1/85

جناب آقاي دكتر حبيب ا . . . دهمرده

استاندار محترم استان سيستان و بلوچستان

احتراماً ، با سلام و عرض ادب و شادباش ميلاد باسعادت پيامبر نور و رحمت حضرت محمد (ص) و امام جعفر صادق (ع) انتصاب بجا و شايسته جنابعالي را در مقام استانداري سيستان و بلوچستان تبريك عرض مي نمايم و حضور آنجناب در برنامه صندلي داغ شبكه دوم با آنهمه احساسات و عواطف خداپسندانه و انساندوستانه كه نگارنده را بياد و خاطرات سالهاي 50 تا 55 كه افتخار خدمتگزاري به مردم عزير و خونگرم آن استان بخصوص منطقه سيستان (زابل و روستاهاي تابعه آن ) كه دچار مشكل خشكسالي شده بود انداخت و ناخودآگاه همراه با تأثر جنابعالي متأثر از مصائبي شدم كه در آن برهه از زمان گريبانگير اهالي آن منطقه مظلوم و بي پناه شده بود و بدو جهت چشمانم را پر از اشك نمود ، در وهله اول متأثر از خاطرات آن روزها و مشكلاتي كه براي منطقه پيش آمد و موجب از دست رفتن كشاورزي و احشام و مهاجرت عزيزان شده بود و دوم از شوق اينكه خداوند كريم را شاكر شدم كه وجود جنابعالي و همراهان صديق شما را در منطقه منشاء اثر قرار داده و در جهت رفع مشكلات زيربنائي منطقه كه آرزوهاي روزگار نوجواني و دانش آموزي و دانشجوئي حضرتعالي بوده چنين موهبتي را نصيب آن استان نموده است .

جناب آقاي دكتر سخن در اين زمينه زياد است و نمي خواهم مصدع اوقات گرانبهاي جنابعالي شوم و اگر عمري و سعادتي بود حضوراً جزء به جزء اتفاقات و اقدامات انجام شده از آن روزها را از نزديك باستحضار خواهم رساند ، ولي كاملاً احساسات پاك و بي شائبه جنابعالي را در اين زمينه درك مي نمايم چون بمدت پنج سال از سال 50 تا 55 سعادت حضور در ميان مردم سيستان را داشته و اگر خداوند قبول نمايد افتخار خدمت به عزيزان را پيدا نمودم .

اينجانب در آن تاريخ ( 1350 ) از طرف شركت سهامي فرش ايران ولي با اعتبار تخصيص يافته از طرف استانداري بعنوان قائم مقام مجري طرح مسئوليت استقرار 700 دستگاه قاليبافي با اشتغال حداقل 1400 نفر راعهده دار شدم كه از 25 طرح ارائه شده از طرف سازمان برنامه و بودجه با هدف تغذيه 1400 خانوار 5 تا 8 نفره بود و بحمد الله اين طرح در مدت زمان تعيين شده يعني پايان سال 1350 انجام شد و به تائيد همه كارشناسان بين 25 طرح مورد نظر بدلائل زير بهترين طرح شناخته شد .

1- استقرار 700 دستگاه قاليبافي در منطقه آنهم بافت فرش با سبك نقشه كه امكان ارائه آن با قيمت بالا در كل كشور و حتي براي صادرات به خارج باشد ( اشاعه فرهنگ هنر و صنعت قاليبافي در منطقه و كل استان )

2- آموزش قاليبافي به سبك مدرن به اهالي

3- اشتغال حداقل 1400 نفر از اهالي در آن برهه از زمان كه بعداً اين هنر و صنعت بمنظور جلوگيري از مهاجرت بين اكثر روستائيان و اهالي رواج پيدا نمود .

4- امرار معاش 7000 ، 10000 نفر از اهالي در آن تاريخ از دستمزد و درآمد قاليبافي

5- نصب دار قالي در منزل قاليباف كه هم قادر باشد به كارهاي روزمره و همسرداري برسد

1-5- به بچه شيرخوار رسيدگي كند

2-5-پخت نان در تنورخانه را قادر باشد

3-5- شير بز را بموقع بدوشد و قادر به انجام ساير امور خانواده و ميهمانداري و غيره باشد و هر وقت از شبانه روز هم كه حوصله داشته باشد همراه ساير اعضاء خانواده قالي ببافد ، چون براي آن تعداد از قاليبافان كه در روستا اسكان داشتند چراغ توري تهيه و در اختيار آنها قرار داده شده بود و در يك كلام در خانه روستائي به او كار داده شده بود .

يكي از خدمات مهم اينكه دستگاههاي قاليبافي كه براي عزيزان تهيه شده بود به سبك نوين طراحي كه قاليباف قادر باشد مانند يك كارمند پشت دستگاه نشسته و كار كند و مشكل فلجي و نازائي و خم شدن غضروف هاي پا نداشته باشد ، جناب آقاي دكتر اين طرح در همان سال 50 با موفقيت باتمام رسيد و با آنكه مديريت قول داده بود كه پس از استقرار كليه دستگاهها اينجانب را به تهران منتقل نمايد ولي با توجه به موفقيت طرح و رضايت اهالي و درخواست آنها از اينجانب خواستند كه در منطقه بمانم و اين برنامه را تا حد امكان گسترش دهم از آنجا كه لطف خداوند مهربان شامل حقير بود ماندم و باتفاق همه همكاران صديق و زحمتكش پنج سال خدمتگزار اين مردم فهيم و خونگرم و شايسته بودم كه بدون هيچ ترديدي اين مدت جزء بهترين ايام عمر حقير و مقطع خدمتم بوده است و مطمئناً اگر با نظر باريتعالي در شرايط يأس و نااميدي ياريم نموده بدعاي خير خواهران و مادران سيستاني بوده كه در آن اوضاع و احوال باتفاق همكاران موفق به جلب رضايت آنها شده ايم .

جناب آقاي دكتر ، چند برگ كپي از مدارك ابلاغ ها و مكاتباتي كه در اين زمينه شده حضورتان تقديم مي گردد و چنانچه عمر و فرصتي بود كه جنابعالي را يا در تهران زيارت نمايم يا سعادت حضور در زاهدان بود ريز خاطرات آن ايام كه معتقدم مورد علاقه جنابعالي است بعرضتان خواهم رساند چنانچه سردار محمدرضاخان پردلي در قيد حيات باشند بهترين شاهد در زمينه خدماتي كه حقير در آن برهه از زمان نموده ام مي باشد و خود ايشان كمك هاي شاياني در آن موقعيت به اهالي بمنظور جلوگيري از مهاجرت به خراسان و مازندران نمودند اگر سعادتي بود و جنابعالي را زيارت نمودم در كنار اين خدمات از روزهاي گرم طاقت فرساي تابستان زابل خواهم گفت با آنكه مدت زمان زيادي از روز با زبان روزه در خدمت عزيزان قاليباف بودم نه خودم و نه هيچكدام از پرسنل با كارهاي فرهنگي كه روي آنها شده بود و باتفاق اينجانب در روستاها مشغول انجام وظيفه بودند از گرفتن روزه شانه خالي نكرده و شب احيا را در زابل با اين عزيزان تا به سحر به دعاهاي مخصوص آن شب ها را راز و نياز مشغول بوديم كه مورد زبانزد خاص و عام قرار مي گرفت و اينها همه به يادگار از حقير در آن منطقه و در ميان پرسنل و خانواده هاي محترمشان باقيمانده است .

براي حضرتعالي از جشن نيمه شعبان سالهاي 50 تا 55 در زاهدان بگويم كه نذر خانوادگي خودم بود و در چهار راه چكنم برگزار و از مسئولين و كاركنان محترم دولت در مركز استان با كارت دعوت و براي اهالي عزيز با نصب اعلاميه درخواست مي شد كه شركت نمايد و بلندگو با صداي رسا طنين مي انداخت .

برخيز كه حجت خدا مي آيد رحمت زحريم كبريا ميآيد

اي گلشن عسگري گذركن كامروز بوي گل نرگس از فضا ميآيد

جناب آقاي دكتر اين عرايض را در پاسخ به آن همه احساسات پاك جنابعالي روي برنامه صندلي داغ نوشتم تا مرهمي باشد بر زخمهائي كه از آن روزگاران و ايام جواني داشتيد ، بنده هم با جنابعالي هم عقيده ام كه با توجه به استعدادهاي نهفته و بالقوه در آن استان بخصوص در سيستان مي توان با مديريت شايسته جنابعالي آنها را با برنامه ريزي و فعاليت پيگيري مستمر به بهترين وجه ممكن بالفعل درآورد ، چنانچه رديف بودجه مناسبي براي صنايع دستي زير نظر گرفته شود مي توان در اكثر روستاهاي سيستان و قسمتي از بلوچستان طبقه نسوان را به آموزش قاليبافي و بعد از آموزش در امر توليد فعال نمود و با تأسيس فروشگاه فرش فرشهاي توليد شده را بطريق نقد و اقساط در اختيار پرسنل دولت و اهالي قرار داد و مازاد آنرا صادر و بدينوسيله ارز وارد مملكت نمود چنانچه مايل به چنين اقدامي بوديد اينجانب با كمال ميل براي همكاري حاضرم ضمناً رزومه اي از همكاري اينجانب با سازمانهاي مختلف از بدو استخدام تا بحال كه بعنوان معاون اداري و مالي در شركت سرمايه گذاري قشم مشغول مي باشم جهت استحضار تقديم مي گردد .

با احترام مجدد

فرستنده: آقاي مهندس حشمت ا . . . اميني (تهران)

**********

دهمرده بي هراس بر صندلي داغ نشست

اين روزها كه بيش از همه اقشار كم درآمد و سطح متوسط جامعه تحت فشارهاي مالي گاهاً روحي ، رواني هستند قلب ها بيشتر از قبل نيازمند بذرهاي اميد و يا عاملي تسلي بخش است و چه بسا بهتر آنكه اين بذر اميد از ميان خودشان جوانه زند تا اعتماد به نفس و اميدشان قوت بيشتري يابد ، چند روز قبل گفتگو با مردي سيستاني و بلوچستاني را در يكي از برنامه هاي تلويزيوني ديديم كه تاثيرش دلهاي بسياري را جذب و اميدوار كرد ، او مردي ست كه چون افسانه هاي نوجوانان امروز از سختي ها براي ترقي پله ساخته است ، تنهايي هايش را با خدا پر نموده و با او بيعت كرده است چرا كه ايمان دارد اگر يك قدم به سويش برود او صد قدم به طرفش خواهد آمد ، تلاش و انرژي وافر او باعث شده تا شكست برايش بي معنا باشد او كشاورز رنج كشيده و خشكسالي ديده سيستاني و بلوچستاني را به خوبي مي شناسد او از دل سختي ها و دردها آمده است تا مرهمي بسازد بر رنج ها ، مي دانم كه او سرچشمه هزاران موفقيت است كه اگر همچنان پر انرژي با چنين پشتكار و اعتمادي در عقل ديگران شريك باشد ظرفيت ها و پتانسيل هاي استان را شناسايي و شكوفا خواهد كرد. او ريشه اي عمل مي كند و از همه مي خواهد بر دانايي خود بيافزايند و حداقل امكانات رفاهي را براي عموم فراهم كنند تا مبادا كسي خطر كند ، هشيار باشيم كه انرژي خود را در شرايطي مطلوب بكار گيريم ، فقر را ريشه كن كنيم و به آرمانهايمان زودتر برسيم.

اميد كه به آرزوهاي نامحدود او و در واقع دردمندان سيستاني و بلوچستاني برسيم تا با هم در كمال وحدت به دنيا ثابت كنيم كه منطقه محروم وجود ندارد ، ما بايد براي همگان الگو بسازيم تا در تاريخ به نيكي ثبت شويم و چونان امروز كه او افتخارات گذشتگانمان را بر مي شمرد فردا آيندگان از عقلانيت و تلاش ما بگويند و بهتر از همه آنكه خداوند از ما راضي گردد تا اگر ما نيز بر صندلي داغ آخرت نشستيم گرماي عذاب از پيش به دست خود ساخته مان از شرم ذوبمان نسازد .

فرستنده: جناب س . رزق جو (مرز پرگهر صفحه سه مورخ 23/1/85)

**********

باسمه تعالي

دانشمند گرامي جناب دهمرده

استاندار محترم سيستان و بلوچستان

سلام عليكم

اميدوارم در انجام آنچه كه خداوند راضي است همه مان توفيق داشته باشيم اكثرا“ برنامه صندلي داغ را مي بينم و از اجراي خوب آقاي نجفي لذت و بهره برداري مي كنم . اما فرمايشات شما برايم سازنده و جالب بود حرفهاي دلم را فرموديد . به نظرم هر بيننده عاقل را تحت تاثير قرار مي داد بخصوص زمانيكه اشك به چشم شديد دانستم حرفها از ته دل و اخلاص است . وقت شما را نگيرم علاقه دارم از تاليفات شما مطالعه بكنم و خيلي علاقه دارم و خواهشمندم يك سي دي از برنامه صندلي داغ شما را داشته باشم و استفاده بكنم كه در كارم تاثير بسزائي دارد و به لطف پروردگار اميدوار شدم و مصمم شدم با تدبير ادامه زندگي بدهيم . از پرحرفي حذر مي كنم

منتظر ارسال تاليفات و سي دي صندلي داغ شما هستم و يا راهنمائي براي تهيه آنها يقين دارم اقدام شايسته مي فرمائيد .

با كمال ادب و احترام

فرستنده: آقاي غلامعلي مدرسي (آمل)

**********

جناب آقاي دكتر حبيب ا… دهمرده

استاندار محترم استان سيستان و بلوچستان

سلام عليكم

با عرض تبريك و تهنيت به مناسبت ميلاد با سعادت حضرت امام حسن عسكري (ع) به استحضار مي رساند :

پيام شما را كه حاكي از اراده آهنين و خلل ناپذير جنابعالي در مورد تحول استان كه چگونه بايد بود و چگونه بايد عمل كرد از برنامه صندلي داغ ديديم و شنيديم . عملكرد گذشته شما مؤيد آن است. ضمن اظهار قدرداني و مسرت اميدوارم در پناه خدائي كه شك آفرين است ز خون / زسنگ آتش لعل آرد برون / زمرد دهد توده خاك را / عطارد دهد طارم افلاك را / ز ابر افكند قطره اي سوي يم / زصلب آورد نطفه اندر شكم

در ادامه خود مصمم تر و از گزند قاسطين و ناكثين محفوظ باشيد .

فرستنده: آقاي غلام حبيب زاده (زاهدان)

*********

باسمه تعالي

جناب آقاي دكتر دهمرده

استاندار محبوب سيستان و بلوچستان

سلام عليكم

احتراماً مراتب تقدير و تشكر خالصانه خود و همكاران اين مديريت را به لحاظ گفتگو و بحث هاي علمي و دلنشين در برنامه صندلي داغ كه از شبكه دوم سيماي جمهوري اسلامي در مورخه 18/1/85 پخش شد و موجب وجد و خوشحالي همه مردم خوب استان و مطرح نمودن چهره واقعي استان كه نشانگر دلسوزي و همت بالا و والاي جنابعالي مبني بر عزم راسخ به منظور زدودن محروميت كامل و انجام كارهاي زيربنائي است حضورتان اعلام و از ايزد منان توفيق روزافزون جنابعالي را مسئلت مي نمائيم .

فرستنده: آقاي محمد سنجراني (زاهدان)

**********

باسمه تعالي

مورخه 20/1/1385

جناب آقاي دكتر حبيب ا . . . دهمرده

استاندار محبوب استان سيستان و بلوچستان

محترماً بعرض عالي ميرساند اين جانب محمد جعفر جمالي ساكن ورزنه گلپايگان پس از سلام و عرض ارادت صميمانه كه به لطف پروردگار از زندگاني روستائي با زحمات بي وقفه و كوشش زياد بمقام استانداري نه بمقام سردمداري رسيده ايد بنا به تذكرات خود بلكه بتوانيد الگوي استانداران كشور جمهوري اسلامي ايران باشيد و سفارش سردمداري را به استانداران كشور برسانيد تا بلكه همه مملكت رو به ترقي ديني و اقتصادي برود و شما بايد ببخشيد كه مزاحم وقت جنابعالي گرديده ام و هم از خط ببخشيد كه لرزش دستي دارم در سن 76 سالگي و بلكه شما سفارشي نباشيد كه چه سازم تا بدستور جنابعالي اقدام تا لرزش دست كم شود . عزت عالي مستدام

ارادتمند

توضيحا“ اينكه تبريك سالگرد امام زمان عليه السلام را به آنمقام محترم ميگويم .

فرستنده: آقاي محمد جعفر جمالي (اصفهان)

**********

(( بسم ا… الرحمن الرحيم ))

رب الشرح لي صدري و يسرلي امري واحلل عقده من لساني يفقهوا قولي

با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت آقاي دكتر دهمرده

اميدوارم حالتان خوب باشد و در سايه الطاف الهي خوش و خرم باشيد .

بطور تصادفي تلويزيون را باز كردم و پس از چرخيدن در كانالهاي مختلف به چهره اي آشنا برخوردم چهره اي آشنا با صدايي كه لهجه ناب سيستاني در آن موج مي زد . حرفهايش بي ريا و پاك بود مثل سيستان و چنان ساده و بي پيرايه سخن مي گفت و چنان با احساس و مدبرانه كه كمتر كسي را ديده بودم . از خدا گفت و گفت كه با محروميت آشناست . و گواهش همان چشمان خيسي بود كه براي محروميت سيستان گريست . ولي با ديدنش به خود باليدم كه يك سيستانيم و از نسل رستم نسلي كه امروز همه از پنجره بدبيني و بدگماني به آن مي نگرند و هميشه تاريخ جز ظلم تجربه نكرده اند . و چه زيبا بود كه با وجود دريايي از محروميت و تبعيض و . . . دانشمند از خطه سيستان را مي ديدم .

چنان مجذوب برنامه شدم كه با شما خنديدم و با شما گريستم و طي زمان را حس نكردم و باز هم خدا را شاكرم كه يك سيستانيم و واقعاً از صميم قلب به آن افتخار مي كنم هر چند كه هنوز وطن را نديده ام اما آنم آندوست خشكسالي چند دهه قبل اسباب مهاجرت خانواده كشاورز ما را فراهم كرد . و پدران ما بي آنكه خواسته باشند از اصل خود دور ماندند . آمدند و آمدند تا به دشت گرگان رسيدند و چون كشاورز بيشه بودند اين دشت را مناسب ديدند و در آنجا سكني گزيدند و در اين بين نسلي از سيستانيها بوجود آمدند نسلي كه هنوز هم فقر و محروميت را با خود يدک مي كشند .

از همان اوان كودكي در كنار تحصيل كار نيز جزء لاينفك زندگي من بود . كار در مزارع پنبه و دامداري هميشه ادامه داشت . عليرغم آن در درس خواندن هم فعال بودم و مقطع راهنمائي را در سال 69 با موفقيت بپايان رساندم و پس از گذراندن سال اول تجربي و با توجه به علاقه وافري كه رياضي داشتم ، رشته رياضي را انتخاب كردم و در سال 1372 ديپلم رياضي خود را اخذ كردم . در كنكور در 2 رشته پذيرفته شدم . برق الكترونيك در شيراز و رياضي در گنبد كاوس باز هم بعلت احتياج خانواده به من در شهرستان گنبد كاوس ليسانس رياضي خودم را اخذ كردم با تمام مشكلات موجود روزها با كار همدم بودم و شبها با مشتق و انتگرال و ديفرانسيل ، پس از اخذ مدرك در سال 79 تا سال 82 به خدمت سربازي رفتم و پس از بازگشت از خدمت طبيعتاً بايد بدنبال شغل وحرفه اي مي رفتم حدود يكسال در بيشتر نهادها و ارگانها ثبت نام كردم تا شايد روزنه اي از اميد بر من گشوده شود اما دريغ و افسوس ، اما تلخ تر از همه اينكه تبعيض به معناي واقعي كه در مورد ما به اجراء در مي آمد چرا كه در استان گلستان سيستانيها مهاجر محسوب مي شوند و به همين دليل استخدام در اينجا واقعاً سخت و دست نيافتني بود . به چشمان خود مي ديدم كه در بيشتر نهادها و ارگانها افراد كم سواد و بي تخصص استخدام مي شوند انگار براي ما قانوني نانوشته اجراء مي شد . فقط به جرم اينكه سيستاني هستيم . تمام اين عوامل باعث شد كه يك بار ديگر دست به مهاجرت زده و به شهرستان كرج كوچ كنم با تمام سختيها و مشقاتي كه متحمل شده بودم در يك شركت صنعتي مشغول به كار شدم و مثل يك كارگر ساده شروع به كار كردم در بين انبوهي از آهن آلات . و چون استعداد و علاقه را چاشني كار كردم به سرعت پيشرفت كردم و در امر قطعه سازي كه يكي از صنايع پايه اي است مشغول شدم و اكنون نيز مسئول برنامه ريزي ساخت و توليد يك شركت ساخت ماشين آلات صنعتي هستم . اما با شنيدن حرفهاي شما تنها يك آرزو در من تجلي كرد آنهم عشق به وطن و خدمت به مردم سيستان و واقعاً دوست دارم كه در كنار شما ارجمند باشم و بتوانم سهم اندكي در خدمت به مردم دوست داشتني سيستان باشم . در هر زمينه اي كه صلاح بدانيد .

منتظر ديدارتان هستم

بعون الله الملك المبين

نوزدهم فروردين 1385

فرستنده: آقاي مهندس اسماعيل شيخ

**********

به نام خداوند بخشنده مهربان

حضور محترم دكتر دهمرده

استاندار گرانقدر سيستان و بلوچستان

سلام و درود فراوان

بنده سيستاني زاده اي هستم كه بنا به موقعيت شغل پدر ( ارتش ) خارج از استان متولد شده و در حال حاضر نيز ساكن مشهد مي باشم ، اينجانب گاهاً كه جهت ديدار اقوام و آشنايان به استان سفر مي كردم از وضعيتي كه استان به آن دچار بوده ناراحت و اندوهگين مي گشتم و چنانچه طرحي به ذهنم مي رسيد كه فكر مي كردم به نحوي در بهبود وضعيت مردم شريف اين استان موثر واقع مي گردد آن را يادداشت مي كردم ، اما از آنجا كه بنده آشنايي چنداني با سيستمهاي دولتي نداشتم نمي دانستم چگونه مي توانم اين پيشنهادها را مطرح نمايم ، تا اينكه چند شب قبل مصاحبه بسيار ارزنده ي شما را در برنامه ي صندلي داغ مشاهده كردم و جداً عرض مي كنم براي اولين بار تا اوج غرور يك سيستاني به خود باليدم كه انسان فرهيخته اي همچون شما در راس امور اين استان مظلوم قرار گرفته است و هنگامي كه پاره اي از فعاليتهاي انجام شده ي شما در اين برنامه مشاهده نمودم ، احساس كردم اكنون زمان آن است تا مسائلي را كه از قبل يادداشت نمود ام ، به حضور تقديم نمايم شايد به سهم خود هر چند مختصر ، بتواند كمي از دينم را نسبت به مردم شريف سرزمين آبا و اجدادي ام ادا كرده باشد .

لازم به عرض مي باشد بنده عليرضا نوري ، متولد 1355 ، كارشناس كشاورزي با گرايش باغباني از دانشگاه دولتي تبريز مي باشم كه در حال حاضر به عنوان مسئول نمايشگاه كتاب شماره يك جهاد دانشگاهي مشهد مشغول به خدمت مي باشم ، از خداوند متعال توفيق روز افزون براي شما و آباداني هر چه بيشتر براي استان سيستان و بلوچستان آرزومندم ، به پيوست به همراه طرحهاي پيشنهادي ، هر چند ناقابل ، كتابي را كه به نگارش اين حقير مي باشد ، تقديم مي دارم .

پاينده باشيد

فرستنده: آقاي مهندس عليرضا نوري

**********

بنام خداوند هميشه مهربان

نوزدهم فروردين ماه سال هشتاد و پنج

خدمت آقاي دلم استاندار محترم جناب حبيب اله دهمرده آقاي خوبم آقاي نازنينم ، آقاي گلم سلام ، به اميد همان خداي روي سرمان كه سالم و تندرست باشي و بماني

دل نازك ماهم تپيد و از اين بيشتر لرزيد شما كه اشك نريختيد و عقده ها را فرو داديد اما ما گريه كرديم گر گرفتيم و لبريز شديم از ذوق و شوق و مهرباني لبريز شديم از حسن انساندوستي كه استانداري براي مردمش براي آوارگي مردمش اينطور دلسوز است ، دست تان كه نه حيف است بلكه پايتان و نه خاك كفش تان را مي بوسم و افتخار مي كنم ، جداً عرض مي كنم كه افتخار مي كنم كه مثل شما كسي هست كه اينطور با مهرباني و با علم و بينائي و دانائي و تدبير و در عين حال با اين قلب رئوف براي مردمش خدمت مي كند ، مهم نيست اسمتان چي باشد ، مهم نيست پشت شما كي باشد مهم اينست كه روح انسانيت را مي شود در شما لمس كرد ، نمي دانم چگونه و چطور اين حس قشنگ را بيان كنم كه ، چقدر امشب لذت بردم ، همين امشب و همين لحظات كوتاه چقدر زندگي كردم ، به اندازه همه عمرم زندگي كردم و با همه روسياهي از خدا مي خواهم كه از عمر بي حاصل من هرچه مي خواهد بردارد و در عوض شما را سالم تر و طولاني تر براي ملت من براي سيستان و بلوچستان نگه دارد و تعارف نمي كنم آقا بخدا اين را از ته دل مي گويم دست حق به همراهيتان و يا علي مدد ، خاك پايتان ، مجيد بزي استان گلستان ، مراوه تپه

راستي يادم رفت بگويم مصاحبه تان در برنامه صندلي داغ مرا توفيق داد كه شما را بشناسم و شيفته تان شوم .

فرستنده: آقاي مجيد بزي (گلستان)

 

ردیف

نام استان و شهرستان

شماره تماس و مطالب مطرح شده

1

تهران

در ارتباط با صندلي داغ كه در تاريخ 18/1/85 از شبكه دو سيما پخش شد اظهار رضايت مندي دارم من روغن چي شركت پويه نگار كه حاضرم در ارتباط با توانمنديهاي استان با جناب آقاي دكتر دهمرده كه ارادت خاصي خدمت ايشان دارم همكاري داشته باشم.

2

تهران

آقاي سيدمحسن حجازي تشكر از توانمنديهايي كه در وجود دكتر سراغ داشته و دارم

3

تهران

من خانم فراهاني يك معلم هستم خيلي تحت تاثير سخنان دكتر قرار گرفتم

4

زاهدان

سركار خانم خاكسفيدي به شدت تحت تاثير سخنان دكتر قرار گرفتم

5

زاهدان

سركار خانم جديدالاسلام
تمام اعضاء خانواده ام به شدت همراه دكتر گريستيم و افتخار مي كنم كه همچنين شخصيت علمي و معنوي در استان خدمت مي كنند تنها اشكي كه ما را لرزاند اشك ايشان بود.

6

تهران

آقاي سروش از هشتگرد البته من مي خواستم خودم با جناب آقاي دكتر صحبت كنم اما سلام ويژه خودم را تقديم ايشان مي كنم و آرزوي موفقيت براي ايشان دارم اينكه من خيلي از سخنان ايشان مسرور شدم سخن ايشان سخن دل بود.

7

خاش

آقاي محمدعلي شيخي تشكر مي كنم واقعاً سخنان بسيار جالبي گفتند چقدر زحمت كشيده اند ، برخي نمي دانند اي كاش مردم بيشتر مي دانستند كه ايشان چه شخصيتي هستند من تحت تاثير اين همه همت ايشان قرار گرفتم ، سال 50 من گرگان رفته ام حالا به استان برگشته ام به ايشان بفرماييد وجود شما مايه خير و بركت است.

8

زاهدان

آقاي علي نوابي آقاي دكتر دهمرده افتخار ما و افتخار تمام ايراني هاست فردي كه انگليس و آمريكا را رها كرده و آمده ايران ، احساسات كوركورانه را مردم بگذارند كنار ، افتخار كنند كه به ايران آمده اند ايشان ( دكتر ) مي خواهند اين ذهنيات بد را از استان بزدايند بخدا قسم من گريه كردم ( ضمناً وي هنگام صحبت در حال گريه بود ) مگر ما چه كم داريم.

9

استان خراسان رضوي مشهد

عليرضا نوري براي اولين بار تا اوج غرور يك انسان به خود باليدم كه انسان فرهيخته اي همچون دكتر دهمرده در راس امور استان سيستان و بلوچستان قرار گرفته است.

10

کرمان

فقط تشکر از يک استاد ، يک خانم تماس گرفت.

11

گرگان

پهلواني، تشکر از جناب آقاي دکتر از اين برنامه جذاب.

12

زاهدان

خانم نارويي حضوراً به دفتر روابط عمومي آمدند اظهار داشتند که ما اشک ريختيم از اين برنامه

13

تبريز

خانم دکتر مريم عبازاده واقعاً اينطور انسانهايي وجود دارند اظهار نشاط و سرور ايشان از وجود انسانها با کرامت و شريف و بزرگوار

14

كاشان

خانم فاطمه نظاري تشكر از سخنان دكتر دهمرده دارم.

15

اصفهان

خانم سميه ميرزائي ، بحث دانايي جناب آقاي دكتر را خيلي استفاده كرديم افتخار مي كنم كه اين آقا مرد باسواد و معنوي هستند

16

چهار محال و بختياري

آقاي تيمور جليل طهماسبي عرض خسته نباشيد خدمت آقاي دكتر دهمرده انشاء ا . . . زنده و موفق باشند خيلي خوشحال شدم مطالب ايشان خيلي خوب بود ، بنده دانشجو هستم قوت قلبي براي همه ما شد ، خيلي خوشحال شدم كه جوانان احساس خوشحالي مي كنند در برنامه هاي خودم با سخنان جناب آقاي دكتر استوارتر شدم انشاء الله همه خدمتگزاران موفق باشند بخصوص دكتر.

17

تهران

آقاي علي جمشيدي كار من وزارت دفاع،چند سال مي خواهم ايشان را ببينم ، چند بار بعد از اينكه شنيدم ايشان تهران آمدند رفتم موفق نشدم ، در ارتباط با بحث آباداني مناطق سردسير و گرمسير بحث توليد محصول آمادگي خودم را اعلام مي كنم ، اگر امكانات فراهم شود حاضرم زاهدان بيايم و در خدمت جناب آقاي دكتر باشم .

18

زاهدان

خانم اكبري، تشكر از سخنان دكتر دهمرده استاندار استان

19

تهران

آقاي آخوندي ، شبكه دو تماس بسيار گرفتند و اظهار رضايت داشتند

20

زاهدان

جناب آقاي علي نژاد مدير كل محترم صدا و سيما اعلام داشتند بسيار تماس هايي داشتيم كه اظهار رضايت و خشنودي داشتند.

21

بزمان

تشکر مي کنيم از استاندار محترم

22

چابهار

چرا برق شهر ما در هنگام پخش قطع بوده لطفاً دوباره پخش فرمائيد

23

گنبد كاووس

خانم بي بي سنچولي ، دست نوشته با ديدن شما در تلويزيون و شنيدن سخنان شيرين و پرمعناي شما نوراميدي در دلم تابيد.

24

سراوان

SMS هم اكنون بيننده تلويزيون بودم ، بر خود مباهات مي كنم كه توفيق خدمت در كنار شما را داشتم هرچند كوتاه ، در شب ولايت امام زمان دعا مي كنم كه در پناه امام حسين سال سرشار از توفيق داشته باشيد.

25

لرستان (خرم آباد)

آقاي سبزي پور ، ما امشب به شما صد برابر افتخار كرديم.

26

صدا و سيما (آقاي علي نژاد)

SMS سلام ، امروز نه فقط سيستان و بلوچستان ، بلكه ايران اسلامي براي فرزندي مثل شما مي بالد براي مصاحبه خوبتان تبريك مي گويم .

27

آمل

غلامعلي مدرسي استاندار محترم استان دانشمند گرامي جناب آقاي دهمرده ، فرمايشات شما برايم سازنده و جالب بود حرفهاي دلم را فرموديد ، به نظرم هر بيننده عاقل را تحت تأثير قرار مي داد بخصوص زمانيكه اشك به چشم شديد ، دانستم حرفها از ته دل و اخلاص است ، علاقه دارم از تأليفات شما مطالعه بكنم به لطف پروردگار اميدوار شدم و مصمم شدم با تدبير ادامه زندگي بدهم.

28

تهران

دكتر شمشاد برنامه دكتر را ديدم شيفته ايشان شدم ، دوست دارم ايشان را ببينم و دستشان را ببوسم ، من در مركز تجارت جهان هستم.

29

ساري

آقاي راعي ضمن تشكر از جناب آقاي دكتر دهمرده استاندار محبوب استان ، اينجانب در ارتباط با طرح هاي جهت حاشيه كوير به طور آزمايشي 3 ماه حاضرم با شما كار كنم چون از صحبتهاي شما خوشم آمد و اميدوارم پس از آزمايش موفقيت آميز در خدمت شما باشم .

30

رشت

حامد نعمتي ماتك آن شب كه صحبتهاي شيرين شما را با زباني ساده و بي پيرايه در برنامه صندلي داغ شنيدم ، حس غريبي به من الهام شد كه با الطاف رب المستعان در ظل توجهات معصومين (ع) مي توانم برنامه ها و طرحهاي خود را كه همانا خدمت به اسلام و محرومين است در سنگر و در كنار شما به اجراء رسانم.

31

كرج

توکلي آقاي نورا من دکتر دهمرده را نمي شناختم ولي آن شب ( برنامه صندلي داغ ) که صحبت هاي ايشان را شنيدم بسيار تحت تاثير قرار گرفتم و تاسف خوردم که چرا زماني که اينجانب افتخار خدمت در نيروي هوائي چابهار را داشتم ايشان در راس امور قرار نداشتند ، اکنون احساس وظيفه مي کنم و با خود عهد کرده ام که در راستاي برنامه هاي اقتصادي ابشان در استان سرمايه گذاري کنم من آمادگي دارم که در هر زمينه اي که پيشنهاد سرمايه گذاري کنم.